عشق پررنگ پارت اول

وسپریا · 14:48 1400/05/27

برو ادامه

یک روز که کت نوار روی پشت بام منتظر لیدی باگ بود با استرس و ناراحتی حرف می‌زد :
من چکار کنم .......
همان موقع لیدی باگ آمد ولی وقتی دید کت دارد فکر می‌کند نشست تا ببیند او چه می گوید .
کت نوار بدون اینکه بفهمد لیدی باگ آمده همینطور با خود حرف می‌زد : چکار کنم ، چکار کنم ، چکار کنم ، من اینهمه مدت داشتم با پدرم مبارزه میکردم ، کاش میشد به عنوان آدرین پدرم فقط یه طراح مد معمولی بود نه ارباب شرارت .
لیدی باگ از شنیدن این حرف ها با تعجب گفت : کت نوار تو تو ......... آدرینی ؟ کت گفت : بانوی من ، شما از کی اینجایید و  اومممممم ........ بله من ........ اُم آدرینم . لیدی باگ گفت : از اول اینجا بودم ، کت نوار تو حالت خوبه ؟
کت که خیلی عصبانی و ناراحت بود داد آرومی زد : معلومه حالم خوب نیست پدرم ارباب شرارته توقع داری حالم خوب باشه . بعداز اینکه چند دقیقه آروم شد گفت : ببخشید بانوی من .
لیدی باگ گفت : نیازی نیست ازم عذر خواهی کنی کت ، الان حالت خوب نیست درکت میکنم . .......، وای نه طراح شرور اومد ، کت اگه حالت خوب نیست خودم میرم نیاز نیست بیای . کت نوار گفت : نه بانوی من این کار خیلی سخته من میتونم بیام .لیدی باگ مطمئن نبود ولی قبول کرد .
آن ها طراح شرور را شکست دادند .
لیدی باگ رفت جایی که کسی آنجا نبود و کت را کمی دلداری داد . اما خیلی زمان گذشته بود و لباسش از بین رفت . آدرین باتعجب گفت : مرینت ؟
یکهو تیکی روی‌ پای مرینت افتاد و گفت : مرینت ، گرسنه ام شده .
يکدفعه آدرین رو دید و گفت : وای ، آدرین اینجا چیکار میکنه .
آدرین گفت : تو از کجا منو میشناسی .
تیکی گفت : معلومه میشناسمت ، مرینت کلی عکس ازت داره ، همه جا هست ، درباره ات هم خیلی میگه ، بخاطر تو که با اون دختره کاگامی میچرخی ناراحته حتی با اینکه دوستشه ، دوست هم داره و فکر کنم الان من حرفای اشتباهی از دهنم پرید دیگه نه .
بای