عشق پررنگ پارت دوم

وسپریا · 06:30 1400/06/13

برو ادامه

اینبار حس پوستر پوستر گذاشتن ندارم 

مرینت سرخ شد و گفت : تیکی .
تیکی گفت : شرمنده فکر کردم همه چی رو میدونه .
آدرین که شوکه شده بود هیچی نگفت .
مرینت به تیکی یک ماکارون داد و سریع گفت : فکر کنم بهتره بریم خونه بیا تا اونجا باهات میام .
تیکی رفت توی کت مرینت .
وقتی به خانه آدرین رسیدند آدرین از مرینت تشکر کرد و به خانه رفت .
فردا صبح خانم بوستیه گفت : بچه ها ، امروز شما را به دو گروه تقسیم میکنم هر گروه یک دختر دارد و پسر ، دخترا شما باید به خانه پسر همگروهی تان بروید و چند روز آنجا زندگی کنید و درباره ی موضوعی که می‌گویم تحقیق کنید بهترین گروه که ارائه بهتری بدهد و باهم کنار بیایند همیشه با هم همگروه هستند . خب ، اولین گروه مرینت و آدرین . آلیا به مرینت ضربه کوچکی زد و گفت : خوش‌شانسی ها . مرینت یکم سرخ شد . آدرین خوشحال شد چون با لیدی باگ همگروه بود . کلویی سریع گفت : نمیشه من تو گروه آدرین باشم اگه قبول نکنید به بابا شهردارم زنگ میزنم . و تلفنش را بیرون آورد .
خانم بوستیه گفت : نه ، و همین طور به پدرت یعنی آقای شهردار زنگ نزن او سرش شلوغه و خودش این فهرست را درست کرده و گفته هرکس یا حتی دخترش اگه مخالفت کنه گوش نمیده . کلویی عصبانی شد و رفت . 

تموم بای